دوست دارم زندگی رو...

به سین گفتم با وجود تنفر اولم از این شغل, این روزها حس میکنم که چه توانمندم و چه مهارتی کسب کرده ام و اصلا انگار تنها کار دنیاست که من برایش ساخته شده ام, روزها همان شکل گذشته است, استرسهای قبل کار هنوز پابرجاست, شرایط همان است اما ... اما من تغییر کرده ام, من سی روز, درست سی روز از یک مسیر صد روزه را گذرانده ام, و چه خوب هم گذرانده ام... خوشحالم رنگ نگاهم عوض شده, امید آمده و انتظار شیرین است... معجزه ای که امروز در روز سی ام اتفاق افتاد, رضایتم از این شغل و جایی  است که ایستاده ام, علیرغم حرفها و یاداوری حسرتهای ده سال پیش... 

من به آخرین روز خوشبینم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.