خسته ام زین عشق دل خونم مکن

۱) یکشبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یارب از چه خارم کرده ای 

بر صلیب عشق دارم کرده ای 

خسته ام زین عشق  دل خونم مکن 

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو، من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پیدا و پنهانت منم

سالها، سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

۲) اینبار بی خبر آمد، دور و بریها  خواستند که چشم باز کنم، چشم باز کردم، اعتماد نکردم، دلم لرزید، اعتماد نکردم، منتظر پشت پنجره ماندم، اعتماد نکردم، حسود شدم، اعتماد نکردم، رفت... 

رفت زودتر از آنکه بتوانم  بفهمم از کجا آمد و آمدنش بهر چه بود 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.