چه دور بودم

زندگی روی دور تند است,  

خیلی وقت است ننوشته ام,

 از آن موقع چهار کیلو چاقترم,کارم پر رونق تر است, استرس بیشتر و بیتابی بیشتر , تابستان تمام شده, کادوها تقسیم شده, ماهم در راه است, تولد میترساندم و یکشنبه ها هنوز به راه است , فرصت کم است شاید فقط دوسال, همین دو سالی که مشغولم, مجازیها هستند, گاه دوست داشتنی و گرم, گاه سرد و منفور, توقعات هست, عشق پررنگ و حسرت همچنان باقی...

وسط همه اینها, اگر او هم باشد و گوش دهد و بپذیرد و روا دارد آنگاه قول میدهم دیگر ملالی نباشد