آی دل...

رسیدن به این مرحله درد دارد... نه لجبازی است, نه هوس, نه نیاز , نه خوشی, نه غم, نه لذت است و نه پایداری... بازیکنی هستم ایستاده در آخرین مرحله نوشته شده...

این مرحله سخت است با وجود گیم اور شدن در این مرحله اما, چشم انتظار کدهای مرحله جدید هستم...

آی کد نویس کوتاه بیااا ... فکر ضعیفهای دل خوش به رسیدن به نهایت را هم بکن... 

باز آ چهره گشا بنگر حال مرا

از غم عشقت شده رسوا دل شیدا                                در طلبت رفته به هر جا دل شیدا

شب همه شب دل به امید وصالت شده غرق تمنا         گر تو بیایی زدلم برهانی غم و رنج زمان را

سین دخت تولدت مبارک

مامان دیشب گفت سین دخت تولدت مبارک 

بابا گفت مگه پونزدهمه. اینها دیالوگهای شب تولد سین دخت است در سالی که به پاس حضور تلگرام عده زیادی تولدم را به خاطر دارند و تبریک میگویند. حتما باید به فال نیک بگیرم  که این همه آدم روز تولدم را متوجهند و این تولد, بعد از تولد سال گذشته آمده که چه همه غمگین از نبودن در خاطر کسی نوشته بودم که به همت بلاگفا گم شد و چقدر خوشحالم از گم شدنش و خوشحال تر می شوم که تمام احساس پشتش هم گم شده باشد...

سین دخت تولدت مبارک که سالی دگر را با کلی تغییرات سپری کردی, ایده ها و نقشه هایی که عملی شد و تکلیف سالهای پیش رو را روشن کرد. دختر این همه تغییر و اعتماد به نفس گوارای وجودت, وجودی که تو خود میدانی چه ناسپاسانه گاهی رهایش میکنی و یادت میرود که باید یک ردیابی وصلش کنی. رهایش می کنی و سالها در گیر و دار و پیچ و خمهای زندگی گم می شود و آنوقت چه همه درد میکشی, رنج میبری تا نشانی از او بیابی. تولد امسال را دوست دارم, حال که نشانی از خود یافته ام,  اینجایی که ایستادم شاید نباشد آنچه شایسته من است, شاید می توانستم بالاتر بایستم, شاید فرصتهایی که از دست داده ام همچنان جایی از مغز و قلبم را گرفته اند و حسرت داشتنشان گه گاه از پس روزهای ناخوش سرک میکشند و شاید دیگر مجالی برای آنچنان شانسهایی نباشد , شاید و شاید های بسیار ... اما آنچه امسالم را متفاوت کرده رضایتی است که سالها غایب بود, عشقی است که شادم میکند, آدمهای مهمی هستند که هر لحظه فکر داشتنشان اشکم را در میاورد هر چند نبود بعضی دلتنگم کند اما حتم دارم خوبیها راهشان را به سمتم کشانده اند, فرصتها میایند, اینکه امسال جسور تر شده ام خودش کم چیزی نیست. من فراری و در خود فرو رفته حتی اگر دلخوش باشم به چند عکس و حضوری کوتاه در روزی از روزهای هفته و با خود زمزمه کنم که من عاشق یکشنبه هام چون با تو تنها می مونم ترانه های خوبمو تو خلوت تو می خونم  , بهت میگم که قلب من فقط برای تو میزنه یکمی اغراق میکنم اینو خودم خوب میدونم... و خود خوب می دانم که اگر  رویایی هم باشد سین دخت آنرا میگذراند او که سالهای باد و سوز و سرمای تنهایی را گذرانده و اینک در آستانه پاییزی دلچسب و در نیمه مهر, مهری در دل دارد و ایمان دارد که کذالک الله یفعل مایشاء...

تو کجایی بانو

نداشتنش درد دارد...

قلبم گنجایش این درد را ندارد...