روز بیست و یکم

١. از نزدیکترینش خیلی ناراحت بود, از اینکه مدام عیب جویی میکند, حرف بد میزند و بی تحمل است. اوی مهربانم هم فرصت غنیمت شمرده بود و رفتارشان را مقایسه میکرد و هشدار میداد که نکند تو تکرار او باشی در آینده ای نچندان دور...

٢. خوب, پر انرژی, شاد و بی حاشیه... نتیجه رفتاری آگاهانه, تربیتی درست و خنده ای بی وقفه... خدا را شکر امیدشان امیدوارترشان کرد هر چند خسته و خواب آلود...

٣. حسود شده ام, زبانم نمیچرخد که با م حرف بزنم او که محرم اسرار و رفیق فک زدنهای بی وقفه ام بود. شاید او دیگر از زمین و زمان شاکی نیست یا که من دیگر نمیخواهم اینها را بشنوم یا شاید حسود شده ام...

٤. وابستگی دلنشینی که دل آدم را آرام میکند, واقعا می شود نصف هر روز را با محبت او سر کرد و اهلی نشد...

٥. وقتی که زنگ زد خواب بودم اما یک ساعت و نیم حرف زدنمان نمیدانم بلاخره استرسش را کم کرد یا نه هر چند با شناختی که من از او دارم استرس واقعا لازم است... توقع دارد بدون دردسر پیشرفت کند همانطور که همه عمر هم گروه بودنمان دنبال رسیدن بدون زحمت و خلاقیت بود. امیدوارم موفق شود و دل گرم بعد وقتی بهمن بیاید حتما دلش آرام میگیرد...

٦. گفت نه ماه از من کوچکتر است ولی انگار سالها از هم فاصله داریم, 

٧. در بدو ورود با آن ظاهر عجیبشان نامانوس بودیم, یادمان رفته بود که چه همه همدل بودیم, زمان که گذشت, آدمهایی که آمدند و رفتند , گرما که بیشتر شد یخمان آب شد اما شب سردی بود و آب جاری شده همچنان سرد بود... نمیشود انکار کرد که فاصله ایجاد شده این روزها بیش از آن است که حتی خورشید هم بتواند این رابطه را گرم کند...

٨. خنده هایش با آن  دندانهای فاصله دار بردم به کودکی و به همان نزدیکی, دوستش دارم حتی اگر موهای کوتاهش را مخفی کند  و آن کله فرفری سیاه را ندیدم...

٩.خواستم که بگویید و خیالم را راحت کند, به آرامش نیاز دارم اینکه بدانم دیر نمی شود و هنوز وقت هست دغدغه مداوم است صلوات و توحیدی خواندم همچون همیشه , اما اینبار از همان آغاز تا پایان خنده از لبم نیافتاد, نوید آمدنی که دیری و دوری نمی شناسد او که بخواهد ممکن می شود بی سبب و برای او آسان است... فقط باید که همیشه به او ایمان داشته باشم و اعتماد ... او خدای من است همان که این روزها دلخوشم کرده  و امیدوار...

١٠. بیستمین روز سختی بود که در شلوغیها گم شد و رنگ باخت و بیست و یک پر انرژی و معجزه را آورد... خدایا شکر.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.